{تاریخ گمشده}p2

سلام بچه ها ببخشید دیر شد فقط اینکه حتما معرفی و پستایی که مربوط به فیک میزارم رو ببینید
اسلاید دوم^تینا
اسلاید سوم و چهارم^یوری
کوک ویو:
بعد از چند دقیقه با ی سرهمی اومد تو اون لباس زیباتر شده بود تازه بهش دقت کردم مثل تهیونگ موهاش مشکی لخت بود و چشماش مثل آسمون شب مشکی بود و با برادرش مو نمیزد محوش شده بودم که صدای تهیونگ منو به خودم آورد
ویو سومی(خودم یا همون راوی):
ته: جوجه کوچولوی من چطوره
تینا:تههههه انقد بهم نگو جوجهههههه
تهیونگ دستشو میکنه لای موهای تینا و بهم میریزدشون تینا جیغ ریزی میزنه و موهای تهیونگ رو بهم میریزه هر دوشون می‌خندن
ته:تینا مامان و بابا بخاطر ی کاری رفتن لس‌آنجلس و تا ۲ ماه اونجان و مسئولیت تو توی این دو ماه با منه و اگر این پسره بازم دور و ورت بپلکه فکشو میارم پایین
کوک:من؟
ته:[میخنده]نه بابا‌ [رو میکنه به تینا]این پسره از بس زنگم زده گوشیم سوزونده
تینا:چیکارت داره ته؟
ته:احتمالا میخواد بگه ببخشید شما پادرمیونی کنید مثل چشمام ازش مراقبت میکنم و ...
ولی من خواهر کوچولومو عمرا بدم دست اون احمق(منظور از. اون پسره اکس تینا عه که خیلی اذیتش کرد)
تینا:دوست دارم ته دوست دارم
تهیونگ پاشد و بغلش کردم
۱ ماه بعد